ماه من سلام؟

ماه من سلام؟

فاطمه جان ؟ تمام شعرهای عاشقانه جهان شبیه تواند! تو اما،پشت استعاره ای ایستاده ای که به ذهن هیچ شاعری نخواهد رسید . . .
ماه من سلام؟

ماه من سلام؟

فاطمه جان ؟ تمام شعرهای عاشقانه جهان شبیه تواند! تو اما،پشت استعاره ای ایستاده ای که به ذهن هیچ شاعری نخواهد رسید . . .

آرزو

به جان جوشم که جویای تو باشم
خسی بر موج دریای تو باشم
 تمام آرزوهای منی کاش
یکی از آرزوهای تو باشم

قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم

قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم
از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم

من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم
عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم

عشق یعنی که تو از آن کسی باشی و من
عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم !

چه غمی بیشتر از این که تو جایی باشی
بشود دور و برت باشم و جرات نکنم...

عشق تو از ته دل عمر مرا نفرین کرد...
بی تو یک روز نیامد که دعایت نکنم !

بی تو باران بزند خیس ترین رهگذرم
تا به صد خاطره با چتر خیانت نکنم

بی تو با خاطره ات هم سر دعوا دارم...
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم !

دعای سلامتی امام زمان(عج)


 سلام از دوستام خواهش میکنم هر بار که میایید اینجا دعا رو تا آخر بخونید. ممنون امیدوارم موفق باشید.

 

 

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن

 

خدایا، ولىّ‏ ات حضرت حجّة بن الحسن

 

صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی

 

که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد

 

هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ

 

در این لحظه و در تمام لحظات

 

وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ

 

سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر

 

دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ

 

و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى

 

طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"

 

که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده،

 

و مدّت زمان طولانى در آن بهره‏مند سازى

 

 

                                           آمین یارب العالمین


باران

باران


ببارد امشب


بشوید از رخ


غبار این کوچه باغ ها را


که در زلالش


سحر بجوید


ز بی کران ها


حضور ما را


به جست و جوی کرانه هایی


که راه برگشت از آن ندانیم

من و تو بیدار و


محو دیدار

سبک تر از ماهتاب و


از خواب


روانه در شط نور و نرما


ترانه ای بر لبان بادیم


به تن همه شرم و شوخ ماندن

 به جان جویان


ندانم از دور و دور دستان


نسیم لرزان بال مرغی ست


و یا پیام از ستاره ای دور


که می کشاند


بدان دیاران


تمام بود و نبود ما را


درین خموشی و پرده پوشی

به گوش آفاق می رساند


طنین شوق و سرود ما را


چه شعرهایی


که واژه های برهنه امشب


نوشته بر خاک و خار و خارا


چه زاد راهی به از رهایی


شبی چنان سرخوش و گوارا


درین شب پای مانده در قیر


ستاره سنگین و پا به زنجیر


کرانه لرزان در ابر خونین


تو دانی آری


تو دانی آری


دلم ازین تنگنا گرفته


بگو به باران


ببارد امشب


بشوید از رخ


غبار این کوچه باغ ها را


که در زلالش سحر بجوید


ز بی کران ها


حضور ما را


از : دکتر شفیعی کدکنی

کلام نخست

به نام خداوندجان وخرد                             کزین برتراندیشه برنگذرد