ماه من سلام؟

ماه من سلام؟

فاطمه جان ؟ تمام شعرهای عاشقانه جهان شبیه تواند! تو اما،پشت استعاره ای ایستاده ای که به ذهن هیچ شاعری نخواهد رسید . . .
ماه من سلام؟

ماه من سلام؟

فاطمه جان ؟ تمام شعرهای عاشقانه جهان شبیه تواند! تو اما،پشت استعاره ای ایستاده ای که به ذهن هیچ شاعری نخواهد رسید . . .

تویی که از همه ...........

تویی که از همه دختران شهر سری
به قول حضرت حافظ ستاره سحری

به قول سعدی شیراز: شاخه شمشاد
به قول مولوی اصلاً پریِ شیشه گری

فداییِ تو فراوان...کدام را بکشی؟
دلِ شکسته ارزان...کدام را بخری؟

قدیمی است...ولی بابِ هر دلی خانم!
جدید نیست...دقیقاً مطابق نظری

دلیلِ قافله خستگانِ دلشده ای
دوامِ سلسله عاشقانِ خون جگری

به ذهن ساعت میدان شهر بی تردید
زمان نمی گذرد، این تویی که می گذری...

فروشگاه نرو هر لباس می گوید
به التماس، که: «باید فقط مرا بخری!»

نگو چه رنگ؟ خودت رنگِ سالِ دنیایی
خودت به ذهن جهان می رسی که دل ببری

تو عاشقانه ترین اتفاق هر روزی
همیشه تازه ترین شعری آخرین خبری

تویی که حافظه رنگهای آرامی
تو رودخانه پاییزهای در سفری

تو را تمامی گلها به خواب می دیدند
تو روحِ دخترکِ گلفروش رهگذری

همیشه حسرت نقاشها تجسمِ توست
تویی که صاحبِ امضای پای هر اثری

پریِ مولوی! از شعر حافظ آمده ای
درون مثنوی از نی هنوز شعله وری

به یک روایت: آغازِ آخرین عشقی
به یک حکایت: فرجامِ اولین نظری

تمام خوبی و ناز زنان دنیا را
اگر حساب کنی روی هم، تو بیشتری!

خلاصه هر چه بگویم کم است از خوبیت
خلاصه من چه بگویم خودت که باخبری...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد