ماه من سلام؟

ماه من سلام؟

فاطمه جان ؟ تمام شعرهای عاشقانه جهان شبیه تواند! تو اما،پشت استعاره ای ایستاده ای که به ذهن هیچ شاعری نخواهد رسید . . .
ماه من سلام؟

ماه من سلام؟

فاطمه جان ؟ تمام شعرهای عاشقانه جهان شبیه تواند! تو اما،پشت استعاره ای ایستاده ای که به ذهن هیچ شاعری نخواهد رسید . . .

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بودتا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبیجامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود می‌دانستو آتش چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدمکه نهانش نظری با من دلسوخته بود
کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دلدر پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریختالله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکردآن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان ....یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد